سخنرانی دکتر بیتا جم، در برنامهی پاییز کوچک
آدم بزرگ بودن، به معنی مسئولیت داشتن است. آدم بزرگ در طول زمان، به کمک والدین، معلم ها و محیطی که به تدریج در آن بزرگ می شود مهارت های زندگی و تواناییِ از عهده مسئولیت برآمدن را می آموزد. انگار که آموخته هایش را به مرور روی هم انبار کند که به عنوان سرمایه بزرگسالی برایش ذخیره شود و بتواند در جای خود از آن خرج کند. ما آدم بزرگ های مهاجر، شجاعانه و جسورانه، در مقطعی از زندگی تمام این سرمایه را در سرزمین مادری رها می کنیم و برای زندگی بهتر به سرزمینی مهاجرت می کنیم که گاه مسائل آن هیچ ربطی به مهارت ها و دانسته های قبلی ما ندارد. در میان تمام “ندانسته ها” ، نفهمیدن فرزند مهاجرمان و سیستم آموزش و پرورش کشور جدید می تواند از مخرب ترین ها باشد چون معمولاً فرصت جبران ندارد. بی تردید روش های مرسومی که خود با آن بزرگ شدیم و در ایران معنی دار بود، اینجا کارآمدی خود را از دست می دهند. پس باید طرحی نو دراندازیم؛ خودمان راهنمای خودمان شویم: بتوانیم با دیدی استراتژیک و همه جانبه، راه را از چاه تشخیص داده و کمترین اشتباهات را مرتکب شویم. به چند سری شناخت نیاز داریم:
اول – شناخت فرزندمان: از خودتان بپرسید چقدر فرزندتان را می شناسید. می توانید سه تا از صفات بارزش را نام ببرید؟ رفتارهایش را تحت نظر بگیرید. یک روش موثر، از دور تماشا کردن بازی هایش است. وقتی با عروسک هایش نقش افرینی می کند چه می گوید؟ دنیای فرزندتان را بشناسید و علایق و استعدادهایش را کشف کنید، بچه ها همه بااستعدادند اما معمولا در یک یا چند زمینه مشخص. تا می توانید با هم همصحبت شوید. از جایگاه برتر “والدین” بودن پایین بیایید و در دنیای او وارد شوید.
دوم – شناخت خانواده و محیط اطراف فرزندمان: هیچ کلاس و درسی، به اندازه رفتارهای رایج در منزل، شخصیت فرزند شما را شکل نمی دهد. بچه ها نصیحت و توبیخ و فریاد را نمی فهمند؛ الگوی رفتاری را ناخودآگاه تعقیب و تقلید می کنند. پس مثلا اگر می خواهید فرزند پرتلاشی داشته باشید، رفتار تلاشگرانه داشته باشید و او را در محیط تلاش و کوشش قرار دهید. اگر کودک هنرمند دوست دارید، محیط را هنری کنید، اگر ورزش را برایش واجب می دانید، اگر دوست دارید به جای بازی کامپیوتری کتاب بخواند و … پس هر زمان از رفتاری در فرزندتان ناامید و عصبانی شدید، خودتان را بکاوید و مطمئن باشید هر رفتاری در او، معلول علتی است، ناشی از رفتاری که با او انجام می شود و محیطی که در آن بزرگ می شود.
سوم – شناخت راه پیش روی فرزندمان: کانادا در مقایسه با ایران، تراکم جمعیت بسیار ناچیزی دارد. این کم جمعیت بودن در کنار سرانه بالای امکانات آموزشی، شرایط تحصیلی دو کشور را به کل متمایز کرده است. در ایران مسابقه وحشتناکی به نام کنکور وجود داشت که تمام نوجوانی ما را با اضطراب و حجم بالای درس خواندن می بلعید! اینجا چنین رقابتی وجود ندارد و هرکه به اندازه سهم تلاش خود از دانشگاه و بعدها بازار کار سهم می برد. مساله دوم این است که سیستم آموزش کانادا با ایران متفاوت است. قرار بر این نیست که در دبستان، مغز فرزند شما از محفوظات پر شود. آنچه از ریاضی، اجتماعی، علوم و ادبیات می آموزند هم در جهت تقویت مهارت های اجتماعی آنان است. به او یاد می دهند عضو موثری در اجتماع کوچکش و انسانی مستقل باشد. در مقطع راهنمایی هم هدف،تقویت همین مهارت ها به یک درجه ی بالاتر و آمادگی برای جدی شدن درس ها در دبیرستان است. در دبیرستان به جز مهارت های اجتماعی، مهارت های حرفه ای و فراگیری “دیسیپلین” درس خواندن هم مهم می شود. حال نکته سوم این است که به عنوان والدین مهاجر، که خود در این سیستم درس نخوانده ایم و از آن چیزی نمی دانیم، نه به افراط بیافتیم و نه به تفریط. نه قرار است مقابل سیستم موجود بایستیم و فرزند خود را با مشق و تمرین نالازم آزار دهیم ( که هیچ مشقی بهتر از بازی مناسب، برای رشد کودک ضروری نیست) و نه به کل تسلیم ندانستن شده و فرزندمان را به دولت سپرده خودمان سرمان را در برف فرو بریم. راه مقتضی همراهی است. کار داوطلبانه در مدرسه، تماس مستمر با معلم ها و افراد متخصص و دوری از کلیشه های متعلق به سیستم آموزش ایران. به عنوان نکته آخر و در تکمیل موضوع “همراهی” پیشنهاد می کنم وبسایت www.cbe.ab.ca/ را به دقت مطالعه کنید. در هر مقطع آموزشی گزینه های موجود آموزشی توضیح داده شده است. پس با توجه به دو مورد فوق، یعنی شناخت خودتان و اولویت های مطلوب خانوادگی تان، سیستم آموزشی و مدرسه مناسب را برای فرزندتان انتخاب کنید. جلسه بعدی صرفا به موضوع “انتخاب برنامه آموزشی مناسب” اختصاص خواهد داشت.
چهارم – غایت خوشبختی فرزندمان: متاسفانه عمر انسان محدود است. فرزندان ما سال هایی را جهت زندگی در اختیار دارند که مسلماً دوست داریم به بهترین نحو بگذرد. اما این “بهترین” چیست؟ ثروت، محبوبیت، تحصیل زیاد، شهرت، همه این ها یا؟ همه مادرها و پدرها می گویند “خیر بچه شان” را می خواهند. بیایید با هر گرایش اخلاقی، مذهبی و اجتماعی که داریم، با توجه به محورهای شناختی بالا، و کل فلسفه ی زندگی– بدون این که از این سو یا آن سوی بام بیافتیم، منطقی و مهربانانه، کمی بیشتر به این خیر فکر کنیم و ببینیم رفتارمان با فرزندمان چقدر در راستای تبلور آن خیر، و چقدر به دلیل خودخواهی ها، کمبودهای گذشته و ترس های خودمان است.
فیلم سخنرانی